سالها می گذرد
در پارک قدم میزنم
برگ ها میریزند
قلب ها می تپد
اما
دست ها تنهاست
روزگاریست که دل آهی دارد
غمی دارد
زجری دارد
عشقی دارد
که رفته
می شنوم صدایش را
نگاهش را
اسمش را
آرام دل شکسته
صبری دارم
دخترتنهایی دارم
دوستش دارم
زمزمه اش می کنم
هم نام تو
صدایش می کنم
هم نام تو
نامش میکنم
لطفا به این شعر نظر دهید
شاعر : علیرضا هزاره
Alireza Hezareh