شب کریسمس بود اما پدر هنوز سرکار بودمانند همیشه کار مهم تر از هرچیزی بودماریا چهارپایه ای را به سختی جلوی پنجره آورد تا بتواند…
بیشتر دیدار مادربرچسب: علیرضاهزاره
نویسنده
مداد رنگی سبز
با ذوق کودکانه اش مداد را روی کاغذ حرکت میداد وبا خود می خندید هرازگاهی دست از کشیدن برمیداشت وبه اطراف نگاه می کرد پدر…
بیشتر مداد رنگی سبزهرمز بخش سوم
(بخش دو را از اینجا بخوانید ) ده سال قبل … به نظر او این ماموریتی بی ارزش بود . هرمز جادو را فقط مناسب…
بیشتر هرمز بخش سومآن یک شب …
وزن پاهایش غیرقابل تحمل شده بود آرام آرام قدم برمیداشت شاید امروز می توانست بهترین روز زندگی اش باشد… آرزوئی که هر دختری دارد ……
بیشتر آن یک شب …شاید …
به دیدارم بیا شاید غمی باشد میان این غم ، شاید که آدمی باشد به فکر دردهایت نباش ، شاید که حکمتی باشد به دور…
بیشتر شاید …پیرمرد وپیرمرد – بخش 4 ـ عقاب در قفس
بخش سه را در این صفحه بخوانید پیرمرد و پیرمرد بخش 4 – عقاب در قفس ـ من به خاطر تو گیر افتادم ، وگرنه…
بیشتر پیرمرد وپیرمرد – بخش 4 ـ عقاب در قفسپیرمرد وپیرمرد – بخش 3 ـ غریبه ی عجیب
بخش دو را در این صفحه بخوانید پیرمرد و پیرمرد بخش 3 – غریبه ی عجیب مانند همیشه در پارک نشسته بود به صبح فکر…
بیشتر پیرمرد وپیرمرد – بخش 3 ـ غریبه ی عجیبپیرمرد و پیرمرد – بخش 2 – بهزاد
بخش یک را در این صفحه بخوانید پیرمرد و پیرمرد بخش 2 – بهزاد مدت ها بود که صدای زانوهایش ورود به شصت سالگی را…
بیشتر پیرمرد و پیرمرد – بخش 2 – بهزادپیرمرد و پیرمرد – بخش 1 – پایان
پیرمرد و پیرمرد بخش 1 – پایان عرفان به آرامی چشمانش را باز کرد به قدری سردرد بود که چشم هایش تار می دید ،…
بیشتر پیرمرد و پیرمرد – بخش 1 – پایاندوستت دارم
نظاره گر درکنار پنجرهدست در دستشپا به پای هممی خندندچشم هایش می درخشدچه زیبا شدی امشبآرام برولذت ببرزندگی کنحواسم هستروزهایی ست که می نگرماز دور توراعشقت…
بیشتر دوستت دارم