شب را بیدار مانده ام
همه روز
همه شب
در تک تک روز های هفته
این را میدانم
درکش میکنم
شاید
فراموشش کرده ام
اما
میدانم
روزهایم میگذرد
در هر صورت
دغدغه هایم بی پایان است
مدت هاست
تقویمی ندارم
روزی ندارم
خاطری ندارم
آخر برای چه
دردی ندارم
نگاه ها بسویم است
اما
کمکی نیست
حرف ها در پشتم است
اما
جلویم نیست
روزگاریست در خاطرم چیزی ندارم
هیچ چیز را
هیچ کس را
در زندگی ام هرگز ندارم
دوستی ندارم
دوست داشتن ها را ندارم
وقتی ندارم
حوصله هایم را رهاکرده ام
جا برای غم هایم هست
فکری ندارم
انباریست تاریک
در گوشه ای اش
تنها
کز کرده ام
در گذشته هایم
نویسنده: علیرضا هزاره