آنا – بخش دوم – جشن بزرگ
در بیشتر خیابان های شهر پرچم هایی با علامت فلش رو به بالا آویزان بود
افراد زیادی به صورت گروه های دو تا شش نفره به سمت مونتلای بزرگ می رفتند
آنا تابحال پا در هیچ مونتلایی نگذاشته بود اما اینبار فرق داشت ، جشن صدمین سال پیروزی ساوین و پیروانش بر هلما بود و ساوای اعظم در چنین روزی با دستان خود لاستر اعظم را کشت و تندیس هلما را به آتش کشید
از آن زمان به بعد پیروان ساوین قدرتمندترین و بانفوذترین گروه در دوازده قلمروی دریای سیاه هستند
آنا به عنوان یک یتیم فقیر هیچ جایگاهی در مونتلا نداشت ، اما می توانست از روی بام خانه های اطراف به نظاره بایستد
ده ها سرباز ساوین ورود افراد به مونتلا را زیر نظر داشتند و فقط به افرادی خاص اجازه ورود می دادند
آنا به بالای بام بلندترین خانه در اطراف دیوار رفت
خانه با دیوار حداقل سه متر فاصله داشت اما به خوبی می شد سکوی بلند مراسمات را دید
بعد از گذشت ساعتی ، هنگامی که خورشید در میانه ی آسمان بود ، بعد از به صدا درآمدن طبل ها موسیقی حماسی ای به گوش می رسید
چندین فرد که به علت پوشیدن شنل های سیاه سرتاسری جنسیتشان نامشخص بود در مرکز سکو با دست های باز شروع به چرخیدن کردند
از میان هم می گذشتند و رقص باستانی زیبایی را به رخ تماشاچیان می کشیدند
تندیس ساوین در هنگام مراسم رقص وارد نشده بود
ساوین الهه شادی نبود و پیروانش فقط سالی یک روز ، در روز پیروزی اجازه ی جشن و شادی داشتند
او الهه ی قدرت و غرور بود
رقص گروهی به خوبی و بعد از یک ساعت به پایان رسید
این نمایش آنا را به وجد آورده بود
او تنها نبود و افراد زیادی در بام های اطراف مراسم را تماشا می کردند
حال زمان اهدای قربانی به ساوین بود
صدای طبل ها به مانند صدای قدم های موجودی غول پیکر بود
درب بزرگ باز شد و تندیسی بزرگ از ساوین به محوطه وارد شد
همه تعظیم کردند
تندیس نزدیک به یک متر بالاتر از زمین در آسمان بود و این قضیه واقعا برای آنا شگفت انگیز بود
بعد از لحظه ای مردم از حالت تعظیم بیرون آمدند ، همه هر دو دست خود را بالا گرفته بودند
دو سرباز پسر جوانی را دست و پا بسته به مانند گوسفند روبروی ساوین بر زمین انداختند
ساوای اعظم با زره هایی از جنس طلا و شمشیر طلایی که با دودست آن را در آسمان گرفته بود از درب بزرگ وارد محوطه شد
طبق افسانه ها آن شمشیر طلا متعلق به ساوین بوده و قدرت جادویی دارد
دارنده شمشیر که پیرو ساوین باشد شکست ناپذیر می شود
ساوای اعظم بالای سر قربانی ایستاد ، احتمالا او باید از پیروان هلما باشد
پادشاه با قربانی کردن افراد توسط پیروان ساوین مشکلی ندارد چون اگر هم مشکلی داشته باشد توان مخالفت با آنها را ندارد
ساوای اعظم زمزمه هایی میکرد
فردی از پایین آنا را صدا میزند
او سارا بود ، مسئول یتیم خانه که همه او را مادر صدا می زدند و حضور او در اینجا به معنی اتمام تماشای مراسم بود
آنا باید با مادر می رفت
ادامه دارد …
نویسنده : علیرضا هزاره